دیالوگ

ساخت وبلاگ
نمک نشناسی مثل یک بیماریِ مزمن شیوع پیدا کرده است بینِ مردم! مهم نیست تو چقدر خودت را خرجِ حالِ خوبشان کردی! حالِشان که با تو خوب شد،دلیلِ حالِ بدت می شوند! مهم نیست چقدر در گذشته کنارشان بودی! می روند و شیفته ی آدم های جدیدِ زندگیِ شان می شوند. مهم نیست تو چقدر دردشان را به جان خریدی! درد می زنند به جانَت. مهم نیست چقدر بارِ تنهایی شان را به دوش کشیدی! در نهایت تنهایَت می گذراند. لطفاً به فرزندانتان، قدر شناس بودن را یاد دهید؛ اینجا زخمِ خیلی ها تازه ی همان نمک دانی ست که شکست‌ ! نویسنده : بی پلاک | جمعه بیست و نهم دی ۱۳۹۶ - 12:38 | دیالوگ...
ما را در سایت دیالوگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nasime-paize بازدید : 141 تاريخ : جمعه 29 دی 1396 ساعت: 23:17

‏"یَدُ اللَهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ"

‏یعنی بنده من
‏نگران فردایت نباش
‏ازاَفعال آدمهای
‏اطرافت دلگیرنباش
‏اخم نکن کاری ازآنها
‏برنمیآید
‏تامن نخواهم برگی از
‏درخت نمی افتد...

نویسنده : بی پلاک | جمعه بیست و نهم دی ۱۳۹۶ - 12:44 |

دیالوگ...
ما را در سایت دیالوگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nasime-paize بازدید : 189 تاريخ : جمعه 29 دی 1396 ساعت: 23:17

شاد بودن از آن مقوله هایی ست که آدم به تنهایی از پس اش بر نمی آید.باید کسی یا کسانی باشند که تو را از حصار فکر و شکنجه‌ی بیخودی و باخودی بیرون بکشند و پرتابت کنند به دنیای رهایی و بیخیالی و در تو انگیزه ایجاد کنند.چیزی شبیه به دوست داشتن است.باید کسی از آن ته ته های وجودت بیرون بکشدش.من هرگز نمی توانم عاشق یک تکه سنگ باشم.اما بارها با یک گلبرگ شقایق حرف ها گفته ام.برای شاد بودن "حتما" باید کسی باشد تا احساست را قلقلک دهد. #شیما_سبحانی نویسنده : بی پلاک | پنجشنبه بیست و هشتم دی ۱۳۹۶ - 20:32 | دیالوگ...
ما را در سایت دیالوگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nasime-paize بازدید : 128 تاريخ : جمعه 29 دی 1396 ساعت: 10:25


پشت آن پلک های شب زده
یک روشنا برایت گذاشته ام
سر دو راهی خیال
از شب که عبور کنی
می رسی
به طلوع چشم هایم
ببین چقدر نزدیکم
اگر بیایی...
ببین چقدر رسیدن
منتظر آمدن توست....

شب بخیر

نویسنده : بی پلاک | سه شنبه بیست و ششم دی ۱۳۹۶ - 22:34 |

دیالوگ...
ما را در سایت دیالوگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nasime-paize بازدید : 162 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت: 15:27

  هیچ چیز مثل مریضی مادرا تاریخ مصرف نداره !یه مادر ...یه همسر وقتی سرما میخوره تو اون چند ساعت اولیه که تب داره و از چشم وگوش ودماغ و دهنش اب میاد اهل خونه بهش توجه می کنن-وای ی ی مامان مواظب خودت باش!!-ای بابا خانم باز شما سرماخوردی استراحت کن !!استراحت!! ساعات اولیه میگذره مادر با دماغ باد کرده غذا می پزه دو تا ژاکت رو هم می پوشه چار تا قرص می ریزه تو حلقش و بعد روی مبل بیحال ولو میشههمسرجان میگه خانم غذا درس نکن از بیرون میخرم استراحت کن!!ومادر نیمه جان خیال همه رو جمع میکنه که ابگوشت بار گذاشته والان میخاد بخوابه چون قرصا که از همه مهربون ترن سر خوردن و رفتن تو خونش و الان کرخت و بیحاله!!روز دوم مریضی سراغ لباس اتو زده وجوراب و عابر بانک و چه وچه را میگیرند و می غرند که :-گرفتارمون کردی با این مریضیت!!!وروز سوم حتی اگر از مادر جنازه ای مونده باشه باید برگرده سر وظایف قبلیش!!چون تاریخ مصرف بیماریش تموم شده !!حالا اگه مادری شاغل باشه که باید جواب ادا و اصول واخم وتخم مافوقشم بده!! #شهلاظهوریان نویسنده : بی پلاک | سه شنبه بیست و ششم دی ۱۳۹۶ - 9:57 | دیالوگ...
ما را در سایت دیالوگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nasime-paize بازدید : 167 تاريخ : سه شنبه 26 دی 1396 ساعت: 12:40